جدول جو
جدول جو

معنی خبر رسانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

خبر رسانیدن
(بَ دَ)
خبری به دیگری رساندن. خبری را برای کسی نقل کردن. انهاء، خبرچینی کردن. نمامی کردن. دیگری را از خبری واقف کردن تا میانه ای بهم خورد. رجوع به خبر رساندن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ دَ)
افاضه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ / کِ دَ)
خبری بدیگری رسانیدن. خبری را برای دیگری بازگو کردن. دیگری را از خبری آگاه کردن:
بانگ هر چیزی رساند زو خبر
تا بدانی بانگ خر از بانگ در.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ اُ دَ)
اطلاع رسیدن. خبری بدست آمدن. آگهی یافتن:
حیدر کزو رسید وز فخر او
ازقیروان بچین خبر خیبر.
ناصرخسرو.
اگر نیستی سعی جاسوس گوش
خبر کی رسیدی بسلطان هوش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیر رسانیدن
تصویر خیر رسانیدن
نفعی بدیگری رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در رسانیدن
تصویر در رسانیدن
رسانیدن کسی یا چیزی الحاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیر رساندن
تصویر خیر رساندن
سود رساندن دستگیری خیر رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شر رسانیدن
تصویر شر رسانیدن
بدی رسانیدن کار بدی در مورد کسی کردن، ضرر رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر رسیدن
تصویر خبر رسیدن
آگاهی رسیدن پیام رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار